سرود زهر

...برای انکه رد فکر او را گم کند فکرم
میکند رفتار با من نرم
لیک چه غافل!
نقشه های او چه بی حاصل!
نبض من هر لحظه می خندد به پندارش
او نمیداند که روییده است
هستی پر بار من در منجلاب زهر
و نمیداند که من در زهر میشویم
پیکر هر خنده؛هر گریه
در نم زهر است کرم فکر من زنده
در زمین زهر میروید گیاه تلخ شعر من

سروده استاد سهراب سپهری عزیز
نظرات 2 + ارسال نظر
سايه شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:49 ب.ظ http://ghasedacha.persianblog.com

سلام ... بابا با کلاس ... اومدي اينجا ؟!!! دست ما رو هم بگير ! ... اميدوارم اينجا رو ديگه نبندي .... راستي چيه اين سهراب خودتو باهاش کشتي آخه ؟؟؟؟ امروز بزن به تخته مي خوام آپديت کنم !!! ... امتحانت چي شد راستي / ... فعلا ... مي بينمت ... باي باي

باشه باید فکر کنم....حالا...
بابا وبلاک تو که با کلاس تره... شکسته نفسی میکنی!!!
امتاحانامم هی بد نشد در ضمن نبینم به اقا سهراب توهین کنی!!!(:

نگاه یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:55 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

میدانی سهراب چه غریب رفت؟
میدانی؟

شاید ..نمیدونم چی بگم ولی من خیلی شعراشو دوست دارم ...بازم به من سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد