تو و من!

سلام...این مطلب از خودمه...

و چه آرام در انتهای باغ آرزوهایم با خاطره تو قدم زدم.
و از تو چیزی نبود جز خاطره ات و در من چه آرامشی!!!!
من در این آرامش ذوب شدم...
باغ آرزوهای من با گل قدم های تو عطر خوش میگیرد.
گل من ...گرچه میدانم خاطره ای بیش نیستی اما من باغبان زندگی تو میخواهم برای همیشه از تو نگهداری کنم تا برای همیشه سبز و شاداب بمانی
میدانم که من اینجایم و تو آنور دریاها!اما حضور دستان گرمت را در دستان سردم احساس میکنم.
باور کن..که من هنوز ناباور از رفتن تو...بهت زده به انتهای باغ خیره شده ام...شاید از گلستانی دوباره طلوع کنی گل من ..
نگاه چشمانت را از من دریغ کردی اما من هنوز هم تو را دوست دارم و منتظرم...منتظر یک سفر
یا من یا تو ونتیجه دیدار...

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:36 ب.ظ http://w3.blogsky.com

سلام...وبلاگ قشنگی دارید..به منم سر بزنید...

پیچک جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:11 ب.ظ http://ebimusic.blogsky.com

باغ پیوند من وتو پر از عطر اقاقی فصل آشنایی ما سبز خواهد ماند باقی

یاسمن جون جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:19 ب.ظ http://baran-yasaman.persianblog.com

د بیا پریا جون.نگفته بودی این همه استعداد نهفته داری.حالا به دور از شوخی واقعا زیبا بود.(الکی)

سایه یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:32 ق.ظ http://taak.blogsky.com

بابا احساس ..
بابا نابغه ... ول کن این حرفارو بشین چند تا کلمه درست و حسابی بنویس به درد جوونا بخوره !!!
چیه هی میگی من و تو منو تو داغ ما رو هم تازه میکنی ...

رایا یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ب.ظ http://raya-aabi.persianblog.com

پریای عزیزم صادقانه میگم که زیبا بود... زیبا و پر احساس... با اجازت یه جاهاییش رو واسه خودم یادداشت میکنم... و منتظر داستانهات هستم. حتما زودتر شروع کن خانومی... ممنون که پیشم اومدی... رایا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد