آدمهای عادی از نظر نویسنده ی کتاب ابله به دو دسته تقسیم میشن. آدمهای عادی که از وضع موجود ناراضیند و آدمهایی که راضیند. مشکل سر آدمهای ناراضیه که خودشون دو دسته اند آدمهای ناراضی که حرکت های احمقانه می کنند و نمیخوان قبول کنن که آدم عادین و آدمهایی که به صورت منطقی تری با این قضیه کنار میان. اون راضی ها هم تا یه کار کوچولو می کنن فکر می کنن که شاخ گاو شکوندن و هیشکی به خوبی و فهمیدگی و ...اونا نیست! ( فهمیدین چی شد؟!)
من اصرار داشتم که خودمو یه جوری بچپونم تو یکی از گروه ها! ( این خیلی مسلمه که من آدم خاصی نیستم!)
اما بعدش که فکر کردم دیدم دلیلی نداره این تقسیم بندی درست باشه حتی اگه نظر داستایوفسکی باشه!
آدم عادی از نظر من وجود ندارد! شاید بعضی آدمها را ما نشناسیم اما دلیل عادی بودنشون نیست. هر کسی چیزی تو وجودش داره که اونو از هر کس دیگه ای متمایز میکنه! مثلا یه داستانو که ۱۰ تا شخصیت داره میشه ۱۰ بار نوشت و هر بار یکی قهرمان داستان باشه با یه داستان جذاب و کاملا منحصر به فرد!
تمام آدمهای معمولی اطراف ما حتما چیزی دارند که خاص آنهاست...من به تجربه اینو دیدم...
قضیه اینه که شاید بتونی آدمها را به دسته های خوب و بد...شجاع و ترسو...فهمیده و بی شعور و...تقسیم کنی اما به عادی و خاص نه!
همینطوری اومد به ذهنم! باید یه جایی می گفتمش!
سلام.
من هم موافقم... هر انسان یه آیه هست و برای خودش منحصر به فرد...
<هر انسان یه آیه است>...نظر جالبی بود...
سلام.خوبی خانمی. جالب بود و موافقم