دلم تنگ شده....خیلی دوستون دارم ...
چه قدر این حرفا تکراری شده!!!!
به قول یاسمن بازم خدافظی؟؟!!!!
سایه اینا چهارشنبه رفتن...ما این هفته ...چندهفته بعدم یاسمن و بعدشم....
انقدرم آینده دور نیست!!!!
هر کی باید بره دنبال زندگیش!!!!
تازه به این جمله رسیدم!!!!
کسی ما را نمیجوید...کسی ما را نمیبیند...کسی تنهایی ما را نمیگرید!!!!
دلم در حسرت یک دست
دلم در حسرت یک دست...
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست!!!(احتمالا یه جای این شعر رو اشتباه نوشتم!)
همش باید یه سال تلاش کنم دیگه مگه نه؟؟؟؟؟
داروسازی برام بیشتر از اینا ارزش داره....
یعنی یه سال کامپیوتر و وبلاگ و اینترنت و همه چی رو
بذارم کنارو فقط درس؟!
محال نیست ولی خیلی سخته!!!!
خدافظی نمیکنم...
به امید دیدار!!!
سلام !
.... ولی خیلی وقت ها خیلی کارا نشدنیه!
موفق باشی
صدر
من آخرش از کار شماها سر در نیاوردم
همیشه تابستون می یاد بچه ها تازه کار با اینترنتشون گل می کنه و شروع می کنن به وبلاگ نوشتن
اما شما جماعت اناس تو تابستان همه چی رو تعطیل می کنین و از پاییز شروع می کنین. من که نفهمیدم چجوری می شی اینجوری می شه
نمی دونی چه حالی پیدا کردم ... قبولی دانشگاه که به ترک همه چیز نیست به خوب خوندن ...با برنامه بودن ...تو هم که ماشاالله ../.( چش نخوری ایشاالله) ....ایشاالله که به همین زودیا می بینمت ...بابای ...حالا هر جا که شد ... رو در رو ... تو اینجا ...تو مداد رنگیا ...هر جا خدا خواست ...
زیبا٬هوای حوصله ابری است...آروم ندارم...بهم ریختم...تو هم که میخوای بری٬من چی کار کنم؟تنهای تنها میشم...متنتو که خوندم اشک تو چشام جمع شد...یعنی دیگه تورو نمی بینم؟...یعنی تموم شد؟...یعنی به همین زودی این چهار سال تموم شد؟...واااااااااااااااای خدای من...من نمیخوام تموم بشه...خوب کاری کردی خداحافظی نکردی!همون به امید دیدار بهتره...خیلی دوست دارم خانومی....
دل سپردن کاره ما بود ...
بی توقع بی بهونه ...
از همون لحظه اول ...
لحظه هامون عاشقونه ....
....
چقدر دلم برات تنگ شده ... خدا میدونه ... خدا میدونه ...
چقدر دوست دارم بغلت کنم ..!!!!!!!!!!!!!
درست شنیدین !!!!!!!!
چقدر دوستت دارم ...
چقدر چقدر چقدر ...
نمیدونم ...
سلام خانمی .خوبی .خوبی خوبی؟؟
دلم برات تنگ شده ...
برات دعا میکنم که به آرزوهای قشنگت برسی ...
دوستت دارم ...
به خدا میسپارمت ...
اولین بار بود که به وبلاگت می ایم و جواب سلامم را با خداحافظی دادی.
چشم درد گرفتم از بس به کامنتت نگاه کردم تا مطمین بشم خودتی!!!!!!!!!!!!!!!!دل منم برات تنگیده اونم از نوع حسابیش!:-*
پریا سلاممم ...
ببین تو رو خدا شماره تلفنتون رو برام آف بزار .. به مامان میگم میگه بابا داره ... از بابا هم همش یادم میره بگیرم ..
هر چند بابا هم دیگه تا جمعه میاد ...
واااااااااااااااااااای پریا اگه بدونی چقدر واست حرف داررررررررم ...
اینا رو من به کی بگمممممممممممممم؟؟؟ ....
کاش اون روزا تموم نشده بود .. مگه نه ؟؟ ...
حیف ...
پریا ... خیلی دوستت دارم ... بیشتر از تمام آدمائی رو کنارم هستم ... باورت میشه ... بیشتر از همشون ...
اینجا ایران است!!!!!!دل بنده هم گرفته!!!!به جهنم مگه مهمه؟!!!!دلم برات تنگ شده...برا تو برا سایه...دل درد گرفتم از بس این دلم تنگ شد...
درس هم که به درک...نخوندم:دی
آهنگ بلاگنو دوساعته دارم گوش میکنم قشنگه ها...
یادته چقدر اشک ریختم ...ولی همین روزی که نباید میومد ..اومد .... چهارشنبه باید برم ... بای بای ...
اینجا انجمن دلتنگاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
من در حال حاضر حالم داره بهم میخوره ... پس نمی تونم بیام بگم ..آهایی فلانی دلم برات تنگ شده یا دوستت دارم ..
بازم یه حس بد باهامه .. داره دیوونم میکنه ...
اون شبا هر وقت حالم بد میشد همش به این فکر میکردم که فردا صبح شه بیام برای پریا همه چیزو تعریف کنم ...
امشب چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا درس خون .... کجایی؟ ... فیس به تو ...نمی گم چرا ....
سلام دختر خوب. تصادفا وبلاگتو دیدم!من هنوز سر کلاس نمیرم!ترم دومم.):مطمین مطمین باش خواستن توانستنه.اینقدم سخت نگیرو ریلکس باش!وقایع تو زندگی گاهی ساده تر از اونی که فکر میکنی اتفاق میافتن.امیدوارم سال بعد ببینمت.انتظار این یه ترم تاخیر کشنده بود دارو بهشتی همیشه ترم دوم(درد دل خودم!) واست دعا میکنم تهران قبول شی از این نظر!به خودت ایمان داشته باش با بهترین ارزوها برات.