میخوام یه قصه ای بگم
قصه ای از ارزو ها
ارزوهای رنگارنگ
ارزوهای پریا
پریا دختر خوب قصه ها!!
پاک و بی ریا و با صفا!!!
دوست داشت که یه مسواک باشه
روشم خمیر دندون باشه
دوست داشت یه قابلمه باشه
توشم پر دلمه باشه
دوست داشت یه پروانه باشه
همش روی گلها باشه
همه میخندیدن به او
به ارزو های عمو(به خاطر وزن شعر و منظور پریا است)
میگفتن شوخی میکنی
دروغ میگی گمشو برو (بازم برای وزن شعر!!!)
پریا هم میخندیدش
میگفت شوخی کردم ..بابا
خیلی باحالم مگه نه؟؟
چقدر زود باورین شما!
سروده پریا خانم گل