این آرزوهایی که میمیرند...همین هایی که کوچیک و مسخره و بی اهمیتند...چه درصدی از حیات یک آدم رو تشکیل میدن؟! مرگشون...چقدر از زندگی آدم رو کم میکنه؟ به نظر من که آدمها با مرگ آرزوهاشون میمیرن...کم کم...با همین آرزوهای کوچیک...با مواجهه با نه ها و اماها و اگرها...همون روزی که دیگه چیزی از زندگی نمیخوان...از بس که برای خواستن ها یه جای کار میلنگه....

نمیدونم...شاید تنها زندگی کردن دیرتر آدمها رو بکشه...آرزوها دربند تصمیمات کس دیگری نمیمونه...خواسته ها از کانال هزار تا دلیل و برهان و توجیه و...نمیگذره...نباید مراقب هزار چیز باشی...شاید تنها زندگی کردن اجازه بیشتری برای خوشی های کوچک شخصی بده...

میترسم از مرگ زودهنگام تمام آرزوهام...تمام....