نگرانی های بی دلیل هر روزه ات بدجوری مسری شده پدر!...دیگه مامان هم باهات همنوایی میکنه! و بدتر از اون٬خودم هم!  کاش میدونستی که این همه دلهره که تو نگاهته...همه این نمیشه گفتنهات (نمیشه نری...نمیشه کمتر کنی...نمیشه استراحت کنی...) خیلی بیشتر از اضافه کردن به لحظه های عمر من٬ ازشون کم میکنه!...کاش باور میکردی که بزرگ شدم...کاش حداقل این باور رو از خودم نمیگرفتی...میدونی بیشتر از هر چیز چی رو یاد گرفتم ازت؟! این که دوست داشتن...مهربونی...محبت کردن هم حد داره و بیشتر از اون اذیت میکنه طرف مقابل رو...! 


 خودم رو گم کردم باز...قرار بود غر نزنم دیگه! نه اینکه این قرار پیمانی باشه ابدی و شکستنش گناه! اما ترجیح میدم تمام این حرفهای از این جنس رو نگه دارم و فعلا اینجا ننویسمشون...


 

از اونجایی که هر عملی عکس العملی داره...! از اونجایی که همتون یه مدته مسابقه خودشناسی و نقدخواهی گذاشتین...! از اونجایی که من هیچ کدومتونو بی نصیب نگذاشتم!! از اونجایی که میخوام ببینم شماها هم اندازه ی خودم فهمیدین که چه اخلاقای مزخرفی دارم یا فعلا فقط خودم میدونم!... 

این گوی و این میدان....نقد میپذیریم....

اگه جدی جدی...انرژی..ماوراء...متافیزیک...ذهن...روح...چیزهایی باشند که همه اتفاقات رو رقم میزنن... 

اگه اینکه ناگهان و خیلی اتفاقی جواب سوالی رو که در ذهن داریم جایی و توسط کسی یا چیزی بی ربط میگیریم به این دلیله که ضمیر ناخودآگاه ما در پی جوابیست و کائنات و شعور هستی همه دست به دست هم میدن تا ما رو به اون جواب برسونن... 

اگه این اتفاق که یوهو احساس میکنی کسی رو دوست داری یا از کسی بدت میاد قبل اینکه با اون شخص حتی کلمه ای صحبت کنی به این خاطره که قبلش ضمیر ناخوداگاه شما دو نفر همه چیز رو به هم لو دادن...! 

اگه نه کلمات شعر...نه نوع موسیقی...که روح خواننده...که حسش..رو برداشت و تاثیرپذیری ما از یک آهنگ نقش اصلی رو ایفا کنه... 

اگه اسماء الهی که از ازل به انسان آموخته شده در ضمیر ناخودآگاه باشه و فقط لازم باشه که به صورت بالافعل دربیاد..مثل عزیز...به معنی شکست ناپذیر.... 

اگه همه اینها درست باشه... 

اونوقت همه ول معطلیم که با این دنیای کوچیک و مادی که ساختیم واسه خودمون!

پیدا کردن حسی خوب...از بودن در حلقه ای و انجام کاری کوچیک به عنوان عضوی از اون...شب های قشنگ و آروم بیمارستان...بیخوابی های ناخوداگاه شبانه...خوابیدن همزمان با بیداری بقیه...لذت از این همه آبی اتاق بعد از بلند شدن...ولع بلعیدن لحظه هایی که احتمال اجابت دعا بیشتره...جنگ نابرابر با تمام افکار مزخرف فلج کننده...هجوم گاه به گاه امید و نامیدی...دلسوزی برای آدمهایی که بلد نیستن زندگی کردن رو...ریزش ناگهانی هر چه ساختم از بعضی آدمها...حس معلق بودن...دلتنگی برای دیدن تمام کسانی که روزی دیدمشون...فهمیدن ارزش ناب تمام ثانیه ها...انتظار...صبر...کم دونستن...غبطه... 

این بود توضیح من


 

مدتهاس که میخوام آدرس وبلاگ توکا نیستانی رو براتون بذارم...خودم که زیاد دوست دارم نوشته هاشو...