تو گفتی صبر کن... من اما...ایمانم کم بوده و هست...افتخار نمی کنم! ولی اعتراف میکنم که گرد پای سلمان و ابوذر هم نیستم چه برسه به ایوب که پیامبرت بود...
تو گفتی ....والله خیر الماکرین...من گفتم باور دارم اما کی؟!
تو گفتی ....و لا تجد لسنة الله تحویلا....من گفتم ...فرجا عاجلا غیر آجل
تو برام داستان موسی و خضر رو گفتی...که موسی در برابر کارهای خضر صبر نکرد...قربونت برم تو که می دونی من کسی نیستم در مقابل موسی...!
تو برام از سرنوشت قوم های قبلی گفتی و من باز گفتم نمیتونم صبر کنم...گفتم فرج عنی...
میدونم که صابرین رو دوست داری...اما من به بزرگی و رحمت و مهربونیت...به قادر بودنت...به مستجاب الدعوة بودنت...ایمان دارم ...میدونم که ولله جند السماوات و الارض...خواهش میکنم...از من صبر نخواه! فقط فرجا عاجلا کلمح البصر او هو اقرب...!