به کسی توصیه ای میکنم... چیزی که خودم مطمئنم که انجام میدم... یا انجام نمیدم... بعد چند دقیقه به دلیلی همون کار رو انجام میدم یا انجام نمیدم... بعد فکر میکنم به این همه اطمینانی که داشته ام... به نگاهی که از بالا کرده ام... به قیافه ای که زمان توصیه گرفته ام...

من خودم... پر از نقص و عیبم... پر از اشکال های بعضا نابخشودنی... هر چند که نسبت به قبل خیلی خیلی کمتر توصیه میکنم، ولی در کل همین میزان توصیه کردن هم عادت خوبی نیس...

ما ایرانیها... متاسفانه در خیلی از موارد این رو یه جور محبت کردن میدونیم... یه جور اهمیت دادن

ولی به نظر من بهترین راه اذیت کردنه فقط...

غم که آدمو در هم فشرده میکنه... روح رو مچاله میکنه... آدمو کوتاه میکنه... دنیا رو کوچیک میکنه... خوشی ها رو ناچیز... 

غم خاصیتش کوچیک کردنه... غم واسه اینه که دریچه دیدت رو بکنه ماکزیمم سی درجه... نذاره واضح و درست و وسیع ببینی...

غم راه درستو مخفی میکنه... غم میزان فکر و عقل رو پایین میاره... 

چه باید بکنیم؟ به خوشی ها فکر کن... به خوشی های کوچیک کوچیک... به عزیزترین های زندگیت... به سلامت بودنشون... به سلامت بودنت... به خاطره های خوب... به روزهای خوب گذشته... بزار خوشی ها کار خودشون رو بکنن... بزار جاری بشن در روح و روان و بی اندازه شون کنن... بزار قدت رو بلند تر کنن... بزار دیدت رو وسیع تر کنن...

با خودم میگم هیچ وقت دیر نیست...

ولی باز انگار چیزی روی سینه ام سنگینی میکند... انگار مجرای هوا برای نفس کشیدن تنگ تر میشود...

میگم مهم نیس که چی کار کردی و چی جوری فکر کردی... مهم اینه که از الان چی جوری فکر و عمل کنی...

ولی... ولی من در نهایت روش خودم رو اصلاح کنم... داده های قدیمی ذهنم رو دور بریزم... با آدمها چه کنم؟! با فکرهایی که از شخصیت من شکل گرفته؟ چطور به بقیه ثابت کنم که من مثل قبل فکر نمیکنم؟ من آدم گذشته نیستم؟!

دیگه من آدم گذشته نیستم... دیگه خوشحالی  و ناراحتیم در گرو خوشحالی و ناراحتی بقیه نیس... گره زندگیم با آدمها رو باز کردم... کمک میکنم ولی وظیفه نمیدونم... ذهن و روح و جان و مالم رو درگیر نمیکنم... 

من به دنیا اومدم و قراره که مسیری رو طی کنم... قرار نیس خودم رو داغون کنم... قرار نیس برم تو دره که کسی که بد رانندگی میکنه جون سالم به در ببره... اول از همه من باید فرمون خودمو بچسبم و بعد کسایی رو که مسئولیتی در قبالشون دارم...

بقیه... واقعا اهمیتشون خیلی ناچیزه... خیلی...