این روزا حس بدی دارم از اومدن به دانشگاه! 

وقتی یه عالمه آدمی رو میبینم که نه اسمشونو میدونم و نه ورودیشون...! 

 و وقتی این چهره های غریبه به من نگاه میکنن فکر میکنم تو دلشون میپرسن پس کی از این دانشگاه میری؟! کی فارغ التحصیل میشی؟!!! یعنی همون سوالهایی که من تو دلم از ورودی های بالاتر میپرسیدم!

بدتر از اون احساس غریبه بودن با آدمهاییه که پنج سال مدام با هم بودیم و سر یه کلاس نشستیم و تمام این مدت حتی برای یه سلام ساده صد بار استخاره کردیم و هزار بار فال گرفتیم!!! 


 

این دفعه برخلاف دفعه های قبل که مامان شدیدا با از این شاخه به اون شاخه پریدن های من مخالفت میکنهّ نه تنها برای نقاشی رفتن چیزی نگفت که دنبال کار رو هم گرفت! بسی خوشحالم از این قضیه چون شاید اگه دست خودم بود  بالاخره یه جوری خودمو برای نرفتن راضی میکردم!


 

دیشب بعد از یه مدت گریه کردن و غر زدن و هذیون گفتن! فال گرفتم و حافظ بهم گفت که روزهای خوب بدون غم خواهد آمد! و من باور کردم!!!

این روزها اکثر قریب به اتفاقمون دچار سندرم روزمرگی شدیم! و بدتر از اون اینه که چون همه مشکلی مشترک داریم فقط غر میزنیم و کسی در این مورد راه حلی نمیده... 

و من...فراتر از این روزمرگی هم چیز قشنگی نمی بینم!  

بسی دلم رفتن میخواد...حداقل برای مدتی دلم میخواد این شهرو با همه خزعبلاتش بزارم و برم یه جای دیگه زندگی کنم....! 


 

دلم برای تو میسوزه...که نه دین داری و نه آزاده ای! 

راستی! نام حسین (ع) را از کجا بلدی؟!


 

همچنان ۸۰ مقاله نخوانده مانده!

عاشق مهمون بازیهای عیدم...! 

حتی اگه به قول دخترخاله ام مجبور باشی تمام مدت عضلات صورتت رو برای داشتن لبخندی منقبض نگه داری! 

حتی اگه همش به صورتی طوطی وار و به خاطر رسم و رسوم باشه... 

حتی اگه همش پر باشه از دروغ هایی که اسمش رو میزاریم تعارف !  

حتی اگه سال به سال همدیگه رو ببینیم و ککمون هم نگزیده باشه که طرف تو یه سال قبل چه کوفتی سرش اومده! 

عاشق این تعطیلی های عیدم...! 

حتی اگه از ۸۰ مقاله ای که باید...تاکید میکنم باید! تو این مدت بخونم فقط چند بار شمرده باشمشون تا باور کنم که واقعا یعنی ۸۰ تا؟!!! 

حتی اگه این تعطیلیا یادم بندازه که دوستام...دوستیهاشون هم با دانشگاه تعطیل میشه و اونایی که ادعای معرفت و مهربونی و انسان دوستیشون گوش فلک رو هم کر میکنه! اگه تا خود سال دیگه هم تعطیل باشه یه میس ناقابل هم نمیندازن...! 

حتی اگه این همه وقت اضافی رو به بدترین شکل ممکن هدرشون بدم ولی دست به اون کتابهای نو و خاک خورده نزنم!  

حتی اگه... 

( خدایا ممنونم که هستی و با همه فرق داری!)