منو تو آغوشت بگیر خدا میخوام بخوابم

آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم

منو تو آغوشت بگیر میخوام برات بخونم

روی زمین چقدر بده میخوام پیشت بمونم

کی گفته باید بشکنم تا دستمو بگیری

خسته شدم از عمری غربت و غم و اسیری

کی گفته باید گریه ی شبا مو دربیاری

تا لحظه ای وقت شریفتو واسم بزاری

توی آغوش تو آرامش محضه

منو با خودت ببر حتی یه لحظه

بغلم کن منو بردار ببرم دور

ببرم از این زمین سرد و ناجور

وقتی باید واسه ی رها شدن یه بی فروغ بود

واسه آرامش نسبی کلی حرفهای دروغ بود

توی دنیا هر چیزی قیمتی داره حتی وجدان

اینارو هیچ جا ندیدم نه تو انجیل نه تو قرآن

وقتی دنیا همه حرف پوچ و مفته

صدای هق هقتو پس کی شنفته

تو که میگی پیشمی تا لحظه ی مرگ

این که میگن میشکنی ، رنجم میدی، بگو کی گفته

توی آغوش تو دیگه تنها نیستم

هر نفس اسیر دست غمها نیستم

دیگه  عاشقانه تر از عاشقانم

واسه موندن دیگه با بهار بهانم

توی آغوش تو از درد خبری نیست

از دروغ و حرفهای زرد اثری نیست

نمیبینی کسی از هراس نونش

جلو حرف ناصواب بنده زبونش

توی آغوش تو آرامش محضه

منو با خودت ببر حتی یه لحظه

بغلم کن منو بردار ببرم دور

ببرم از این زمین سرد و ناجور

                                                  با اجازه ی " رضا صادقی" عزیز

حرفهای درونم چیزهایی نیستن که با کلمه بیان شن...هر جور فکر میکنم یه حسه  شاید یا یه چیزی تو همین مایه ها که تا حالا کلمه ای واسش اختراع نشده! پس بیخیال مطلب نوشتن!

گویا امروز آسمون تصمیم گرفته به جبران تمام روزهایی که با من لجبازی میکنه حسابی خوشحالم کنه و واسه همینم هست که یه سره از صبح ابریه و خیال آفتابی شدن نداره! 

بر خلاف روزهای دیگه که به قول بچه ها کارشناسای هواشناسی باید بیان دم خونه ی ما ببینن من چی پوشیدم...اگه لباسم خنکه اعلام کنن که اون روز بارونی...برفی...بورانی....تگرگی...بهمنی! چیزی میشه! و اگه لباسم گرمه و یا احیانا چتر همرامه اون روز حتما آفتابیه با درجاتی از افزایش دما! 

و به قول خودم باید یه روز کاپشنمو بذارم تو کیفمو و بیام بیرون...اون وقت آسمون که ابری شد و خواست بباره و باد سرد که شروع کرد وزیدن...من کاپشنمو در بیارم و بهش زبون درازی کنم و بگم خوردی؟!!! اونم که نمی تونه به همون سرعتی که من کاپشنمو درمیارم و می پوشم ابراشو ببره و بیاره حسابی لجش درمیاد!!! 


 

جالبه که تو دین ما که دروغ و غیبت و تهمت گناه کبیره است و یه عالمه از عواقبش و آتیش جهنم و برعکسش پاداش بهشت گفته شده ما به راحتی این کارا رو انجام میدیم و غیر مسلمونا تو این موردا از ما سختگیرترند...البته اگر معیارمون از مسلمون و غیر مسلمون کلمه ای باشه که تو شناسناممون نوشته شده! 

 یا همین که سوء ظن به خدا گناه کبیره است و ما اکثرا آدمای ناامیدی هستیم...یا اصل اول دینمون که توحیده و یگانگیه خدا و بزرگتر و برتر از همه چیز و همه کس دونستنش و باز هم ما چشممون به لطف آدمهاست و ترسمون از قدرت اونا!  

امروز فهمیدم کتاب «راه کمال» رو چقدر دوست دارم!


 

خواهرم یه تقویم داره که تو یکی از صفحه هاش نوشته هر روز که از خواب بلند میشی خدا واست یه کادو گذاشته کنار تختت! هدیه اش ساعت های اون روزه...باز کن و ازش لذت ببر و هر جور که دوست داری ازش استفاده کن...چه حسه خوبیه که هر روز کنار بالش آدم یه کادو باشه که دقیقا نمیدونی توش چیه...!  بستگی به تو داره که خوب باشه یا...