دلم خیلی حالش بده!

دلم لک زده واسه یه شادی محض!

دلم لک زده واسه یه خنده ی از ته دل...واسه یه خوشی وصف نشدنی...!

دلم یه بارون درست و حسابی میخواد...انگار آسمون خیال نداره خودشو با تقویم هماهنگ کنه!

دلم آرامش اون روزا رو می خواد...همون روزایی که همش غر می زدم چقدر آرامش ؟! خسته شدم...!

دلم آرامش بعد از گریه های شب عاشورا را می خواد، اگه بارون هم اومده باشه که...

دلم تنگ شده واسه بچگی هام...واسه نیم ساعت بیشتر تو حیاط موندن و بازی کردن چقدر چونه می زدیم و گریه می کردیم...!

دلم یه ذره شده واسه کعبه...همون جایی که حتی اگه داد هم بزنی انگار هیچ کس به تو نگاه نمی کنه...انگار فقط تویی و خدا...همون جایی که پره از الله اکبر و صلوات...پره از عشق...پره از برابری...همون جایی که مهم نیست کی هستی و از کجا اومدی...چقدر درس خواندی و چقدر پول داری...همون لباسی را پوشیدی که بقیه پوشیدن...همون کاری را می کنی که همه می کنن...واقعا هیچ جایی از دنیا مثل اونجا به آدم آرامش نمی ده....

دلم یه باغی را می خواد با یه هوای ابری و زمین خیس خورده و بوی خاک و یه ساختمان کوچیک وسط این باغ که دور تا دورش شیشه است و چند تا بوم نقاشی و منو چند نفر که داریم بیرون از ساختمان توی اون هوا، دور از هر چی سر و صدا، نقاشی می کشیم...! ( دیگه رسما دارم مزخرف می گم...! ولی خدایی عاشق یه همچین جاییم!)

این شهر با تمام بزرگیش داره خفم می کنه...مثل یه زندان بزرگه...با این همه چیزای مختلف برای شکنجه! دود و سرو صدا و دروغ و آدم هایی که هر چی سعی میکنی بیشتر بهشون نزدیک شی انگار فرسنگ ها بیشتر ازشون فاصله می گیری!

دلم خیلی چیزای دیگه می خواد...من دیگه نمی کشم خدا...خودت بهم رحم کن!

نظرات 1 + ارسال نظر
دریا سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ق.ظ

من که به این نتیجه رسیدم این دنیا جایه شادی اونم از نوعه محضش نیست ...
کاش دوباره اون روزای عشق بازی برمیگشتن ... همون روزا که به قول تو مهم نیست کی هستی و از کجا اومدی ...

*توکلتُ الی الله*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد