شاید خیلی طول بکشه پروانه شدن...بعضی وقت ها انقدر به پیله عادت میکنی که بیخیال پاره کردنش میشی!...گیریم که دنیای اون بیرون خیلی بزرگتر و جذاب تر باشه...
تازگی ها بعد از مدت ها دارم احساس میکنم که نگاهم...که فضای در تیررس نگاهم...داره روشن ترمیشه...شاید احساسی مشابه رو سالها پیش تجربه کرده بودم ولی مدت ها بود که گم شده بود...
خیلی سخته که آدم بین ارزشها و معیارهای معمول و اون دنیای رویایی و تخیلی خودش ارتباطی برقرار کنه...بعضی وقتها یه رنگ شدن آسون ترین راهه...!
داشتم فکر میکردم که چرا یه مسائلی...یه آدمهایی...یه رفتارهایی...انقدر اذیت کننده اس برام...بدون اینکه هیچ توضیح ملموس و قابل بیان در کلمات! داشته باشم براش...بعد فکر کردم که به خاطر یه پالس منفی باشه شاید...یا یه احساس بد که فقط خودت میفهمی...شاید به خاطر عدم انطباق با دنیا و رویای تو باشه...
شاید مفهوم نباشه این یادداشت...در نهایت اینکه حس خوبی دارم! :)
سلام
ولی اون موقع که تو حس خوبی داشتی من اصلاً حس خوبی نداشتم.
salam pariyaa :(
ولی من حس خوبی ندارم :(