سر درگم شده ام...بین باورها و ترس ها...بین خودآزاری ها و بدبینی ها...خسته شده ام...
شاید روزی این فکر مدام مسخره "چه میشود؟" من رو خل کنه حسابی...
شاید هم شده ام...
قرآن رو باز میکنم و خدا میگوید: "آنها که حیات این دنیا را دوست دارند..."
نمیدونم که دوست دارم یا نه... نمیدونم این تفکرات و تعلقات و نگرانیها از کجا نشأت میگیره...از حب دنیا؟!!!
شاید...روی حرف خدا که حرفی نیس...
باید صبر و توکل رو با هم داشت.
این دنیا غم و شادیش، برد و باختش، بالا و پائینش با همه.
بعضی وقتا مرز بین سیاه و سفید، آسایش وسختی، خوشحالی و ناراحتی با هم مخلوط میشن.درست مثل حالتی که آدم فکر میکنه و تو توهم هست.
تنها کاری که از دستش برمیاد صبر و توکله.
صبرو توکلت به خدا.
این نیز میگذرد....
آخه حب دنیا رم نداشته باشیم بالاخره یه جوری تا وقتی زنده ایم باید اموراتمونو بگذرونیم!! ناگزیر از انتخاب و تصمیم گیری هستیم، معلق میشیم و می ترسیم