دستهامو با خشک کن دستشویی محل کار خشک میکنم... جریان هوای گرم و بوی مخصوص اون من رو یاد بخاری برقی قرمز کوچیکی می اندازه... یوهو انگار که دختر بچه ای 7-8 ساله میشم که تو هوای سرد زمستون ، حوله پوشیده روبروی اون بخاری نشسته و از سر موهایش آب چکه میکنه... آرامش عجیبی میگیرم... آرامشی توام با بیخیالی مخصوص اون سن و سال... انقدر حالم خوب میشه که تا ساعت هابعدش اون آدم قبلی نیستم
فکر میکنم اگر هنوز با پدر و مادرم زندگی میکردم چه بلایی سر رابطه هامون میومد؟ حتما بیشتر بحث میکردیم و بیشتر ناراحت میشدیم و بیشتر خسته میشدیم...این ویژگی ما آدمهاست... تکرار ما رو بدجور عوض میکنه
سلام
انقدر خوبی که هر کسی از با تو بودن سیر نمیشه...
یا علی
نه... بیشتر بحث میکردیم... بیشتر قدرشونو می دونیم... هرچی بیتشر میگذره بیشتر می فهمیشون...