وقتی پریا رگ شعرش میگیره!!!!!!!

میخوام یه قصه ای بگم
قصه ای از ارزو ها
ارزوهای رنگارنگ
ارزوهای پریا
پریا دختر خوب قصه ها!!
پاک و بی ریا و با صفا!!!
دوست داشت که یه مسواک باشه
روشم خمیر دندون باشه
دوست داشت یه قابلمه باشه
توشم پر دلمه باشه
دوست داشت یه پروانه باشه
همش روی گلها باشه
همه میخندیدن به او
به ارزو های عمو(به خاطر وزن شعر و منظور پریا است)
میگفتن شوخی میکنی
دروغ میگی گمشو برو (بازم برای وزن شعر!!!)
پریا هم میخندیدش
میگفت شوخی کردم ..بابا
خیلی باحالم مگه نه؟؟
چقدر زود باورین شما!


سروده پریا خانم گل

سرود زهر

...برای انکه رد فکر او را گم کند فکرم
میکند رفتار با من نرم
لیک چه غافل!
نقشه های او چه بی حاصل!
نبض من هر لحظه می خندد به پندارش
او نمیداند که روییده است
هستی پر بار من در منجلاب زهر
و نمیداند که من در زهر میشویم
پیکر هر خنده؛هر گریه
در نم زهر است کرم فکر من زنده
در زمین زهر میروید گیاه تلخ شعر من

سروده استاد سهراب سپهری عزیز

کره من

کره من سبزو شاده
کره من خیلی قشنگه
ادمهای کره من با همدیگه خوبو مهربونن مثل دوستای صمیمی
عطر گلهای کره من همه جاشو پر کرده
بارونهای کره من نم نم و لذت بخشه
تو کره من هیچ دشمنی معنی نداره
کره من پره از مهربونی از عشق
کره من پره از گلهایی که خار دارن ولی قشنگن
کره من خاکی است اما خاکی که ازش گل و درخت روییده
کره من پره از ادمهایی که دستاشون ابیه مثل خودشون
کره من همه رنگارو دوست داره
بعضی وقتا که دلش میگیره میخواد که یه اهنگ ملایم گوش کنه که باد براش میزنه
کره من بعضی وقتها که خوابش میگیره به خورشید خانوم میگه بره و مهتاب خانوم بیاد
کره من شبها برای اینکه سردش نشه لحافش ره که پر از ستاره است میکشه رو خودش
کره من همه فصلا رو دوست داره مخصوصا پاییزو
من کره ام رو اندازه یک کره دوست دارم